به گزارش شهرآرانیوز، تعداد دانشآموزانش به تعداد انگشتان دست هم نمیرسد؛ ۴ دانش آموز از مقاطع مختلف تحصیلی در یک چهاردیواری نونوارشده، در روستایی محروم و دورافتاده از سبزوار تحصیل میکنند.
اینجا روستای محروم «آبروان» است، دورافتادهترین روستا از خوشاب که فقط ۸ خانوار در آن زندگی میکنند و ۴ دانش آموز دارد؛ مدرسه «آبروان» فقط دوره اول ابتدایی را دارد و دانش آموزان مقاطع بالاتر، جهت ادامه تحصیل یا باید ۲۰ کیلومتر راه بپیمایند تا به روستای بعدی برسند یا هم باید ترک تحصیل کنند.
بسیاری از دانشآموزان این روستا مثل علی، رضا، و عباس و.. به دلیل دوربودن مدرسه، ترک تحصیل کردند و به سنت پدران خود، به چوپانی روی آوردند، اما امسال، به همت آقا معلم، داستان این مدرسه و دانشآموزان با استعدادش، که هر یک افق بلندی را برای آینده خود ترسیم کردند، متحول میشود.
مرتضی، دانش آموز استثنایی روستای «آبروان»، است و برای ادامه تحصیل باید به روستای «مشکان» که ۲۰ کیلومتر بعد از روستای آبروان است برود. نصرالله هم یکی از دانشآموزان روستای «یام» است که امسال باید در مقطع هفتم تحصیل کند، اما هیچ یک از این دو روستا مدرسه ندارد. دوری راه و نبود وسیله نقلیه بهانهای میشود تا والدین آنها از ادامه تحصیل فرزندانشان منصرف شوند، اما معلم روستا، سختی را به جان میخرد و مانع این کار میشود.
آقای علی محمدی معلم این روستا که ساکن سبزوار است، هر روز صبح بعد از پیمودن ۷۰ کیلومتر از شهر خود به روستای آبروان میرسد، قبل از اینکه به مدرسه وارد شود و درس را آغاز کند وظیفهای دیگری برای خود دارد. او از دو روستای «یام» و «آبروان» دو دانش آموز مقطع متوسطه را بر میدارد و بعد از پیمودن ۲۰ کیلومتر به روستای مشکان میرسد تا دانشآموزان را به مدرسه برساند. دوباره این مسیر را تا روستای «آبروان» برمیگردد تا به دانش آموزانش درس دهد. بعد از پایان مدرسه، به روستای «مشکان» بر میگردد و مثل یک سرویس مدرسه دانش آموزان مقطع متوسطه را به منزل میرساند.
گفتنش هم سخت است؛ اینکه هر روز بهصورت مستمر خارج از وظایف معلمی و فقط به رسم انسانیت کار سخت و طاقت فرسایی را بدون منت انجام دهی؛ این کار فقط از عهده فردی بر میآید که معلمی برازنده اوست و شایسته معلمی است.
ایثار و فداکاری این آقا معلم سبزواری ما را بر آن داشت تا با تیم تصویر شهرآرانیوز، ۲۸۰ کیلومتر از مشهد در جاده ترانزیتی سبزوار بپیماییم تا به روستای «آبروان» برسیم و با این معلم فداکار به گفتگو بنشینیم و کمی از تلخیها و شیرینیهای کارش بدانیم.
از همان دوران دانشآموزی، خودم را در لباس معلمی میدیدم و میدانستم روزی به آرزویم میرسم. واقعا به کاری که انجام میدهم عشق میورزم و مسائل و مشکلات آن برایم قابل تحمل است، شغل معلمی واقعاً شغلی انسانساز است و تنها به تعلیم خلاصه نمیشود، بلکه باید تمام جوانب شخصیتی و روحی شاگردان را در نظر داشته باشیم و به رشد و پرورش آنها بپردازیم. انگیزه اصلی من هم برای ورود به این شغل ابتدا عشق و علاقه شخصی به آن و سپس خدمت و تلاش برای برداشتن یک قدم مؤثر در شکلدهی آینده، عاقبتبهخیری و تعلیم و تربیت صحیح و اسلامی کودکان کشورم است.
بله سخت است. وقتی کسی از بیرون شغل ما را نگاه میکند تصورش یک شغل بی حاشیه و بدون دردسر است، اما واقعیت این است که معلمی کار دل است، به ویژه اینکه تصمیم بگیری بعد از پایان بازنشستگی که دوران استراحت است پا درعرصهای بگذاری که سختی زیادی میطلبد.
وقتی مطلع شدم که دانشآموزان این روستا، به دلیل نبود مدرسه یکی پس از دیگری ترک تحصیل میکنند، تصمیم گرفتم خودم سرویس مدرسه شوم تا آنها را به روستایی دیگری که مدرسه دارد برسانم تا بتوانند درس خود را ادامه دهند.
هر روز ۷۰ کیلومتر از سبزوار به سمت مدرسه در روستای «آبروان» میآیم. قبل از شروع کلاسم و در میان راه، دو دانش آموز مقطع متوسطه را که یکی از آنها استثنایی است بر میدارم و ۲۰ کیلومتر بعد از روستای آبروان به روستای مشکان میرسانم. دوباره بر میگردم تدریس در مدرسه آبروان را انجام میدهم و بعد از پایان کلاسم، دو دانش آموز مقطع متوسطه را از مدرسه بر میدارم و به منزلشان میرسانم.
دانشآموزان در این روستاها دو زبانهاند؛ فارسی و کرمانج. تدریس به آنها، بهویژه در مقطع ابتدایی، بسیار دشوار است. این سیستم مدرسه، معاون و مدیر ندارد و همه چیز در گرو تلاش معلم است. با این همه من هیچ وقت کلاس درس را تعطیل نمیکردم.
وقتی عشق به کار باشد کار کردن صرفا براساس وظیفهمندی رنگ و لعاب خاصی ندارد. این حق دانشآموز است که از نعمت سواد برخوردار باشد. این حداقل کاری است که برای دانش آموزان میکنم. حتی با هزینه شخصی برای بچهها تنور ساختم تا دانش آموزان فرهنگ و آداب و رسومشان را فراموش نکنند. اینجا رابطه معلم و دانشآموزی معنا ندارد. ما یک خانوادهایم و باید در سختیها کنار هم باشیم. وقتی متوجه شدم دانشآموزان ترک تحصیل کردند خودم دست به کار شدم. قطعا آینده درخشان دانش آموزانم همان عاقبتبهخیری است که همیشه از خدا میخواستم.
همه معلمان صبور هستند، اما فعالیت در مناطق محروم صبر و تاب و توان بیشتری میطلبد. از طرفی معلم باید بتواند با محیط جدید سازگار شود و تهدیدها را به فرصت تبدیل کند.
در مناطق غیرمحروم و برخوردارتر خانوادهها بیشتر پیگیر امور تحصیلی و درسی فرزندان خود هستند و مراقبت و نظارت آموزشی دارند، اما در مدارس دورتر و کمبرخوردار به دلیل مشکلات و مشغلههای کاری خانوادههای روستایی، همه کار دانش آموز بر عهده معلم است؛ برای همین است که گاهی برای دانش آموزانم پدر و گاهی اوقات مادر میشوم و در کنار آن به وظیفه معلمی خود نیز عمل میکنم و این مسئله سختی کار را دوچندان میکند.
وقتی میدانم که دانش آموزان برای انجام تکالیف درسی خود کسی را در منزل ندارد که از او کمک بگیرد به ناچار خودم بار بیشتری را به دوش میکشم تا از آموزش و تحصیل عقب نماند، از طرفی من در یک مدرسه، مقاطع مختلف تحصیلی را تدریس میکنم.
واقعیت این است که معلمان قشر صبور و زحمتکشی هستند ولی افراد زیادهخواهی نیستند. از نظر مادی کاری که انجام میدهند با حقوقی که دریافت میکنند تناسبی ندارد.
من برای اینکه به کلاس درس برسم روزانه باید ۹۰ کیلومتر را طی کنم و با وسیله شخصی خودم تردد میکنم و اگر یک حساب و کتاب سرانگشتی هم داشته باشیم هزینهها و مخارجم بیش از این میشود. در واقع سختیهای راه و مسیر تدریس آنقدر زیاد است که نمیتوان حقوق دریافتی را با این مسائل مقایسه کرد. معلمان باید بیشتر دیده و شنیده شوند و مورد توجه قرار گیرند، معلمان قشر کمتوقع و زحمتکشی هستند و هر چقدر حال معلم خوب باشد به دنبال آن حال دانش آموز و جامعه هم خوب خواهد بود.